- مرجع دانلود جدیدترین مقالات ورد و پاورپوینت

برچسب: اختلال شخصیت

در روان شناسی خودشیفتگی یا به انگلیسی نارسیسیسم بیان گر عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشت های درونی است. نارسیسیسم از ریشه لغت یونانی شده نارسیس (نرگس، اسطوره نارسیسیوس) گرفته شده است. نارسیس یا نرگس، مرد جوان خوب چهره ای بود که از عشق اخو (اکو) دوری کرد و برای همین محکوم به عشق ورزیدن به تصویر چهره خود در یک استخر آب گردید. نام گل نرگس برگرفته از این افسانه است. نارسیس وقتی به عشق خود (چهره انعکاس یافته خود) نمی رسد، آن قدر غمگین بر لب چشمه می نشیند تا تبدیل به گل می شود.

اختلال شخصیت خودشیفته (به انگلیسی: (Narcissistic personality disorder (NPD) نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد خود را بزرگ و مهم می پندارد و به گونه ای غلوّآمیز احساس توانایی و لیاقت می کند.  این بیماران مرکز دنیای خود بوده، از هر جهت ویژه هستند، افاده ای و اسم پران بوده و در ذهن خود شخص مشهوری هستند. حس خودپسندی و سزاوار بودن، هرگونه نگرانی درباره نیازها، مشکلات و احساسات دیگران را از ذهن آنان خارج می سازد. آنان متکبر و تحکم آمیز بوده، خود را برتر از دیگران می دانند و از دیگران انتظار احترام و تحسین دارند. هنگامی که خود آنان و جهان اطراف شان نمی توانند انتظارات غیرواقع گرایانه و ناممکن آنان را برآورده سازند، به طور شایع دچار ناامیدی می شوند.

در روانپزشکی نیز نارسیسیسم افراطی براساس خصیصه های روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود و خودشیفتگی بی حد و حصر شناسایی می شود و آن را نوعی اختلال روانی می دانند. فروید عقیده داشت که بسیاری از خصیصه های خودشیفتگی با بشر به دنیا می آیند و او نخستین کسی بود که خودشیفتگی را با روانکاوی توضیح داد. آندرو موریسون نیز ادعا کرد، در دوران بزرگسالی، میزان مفیدی از خودشیفتگی در افراد وجود دارد یا به وجود می آید که آن ها را قادر می سازد تا در رابطه برقرار کردن با دیگران فردیت خود را نیز در نظر بگیرند.

 

واژه نارسیسیسم را در روانشناسی فردی (در زبان انگلیسی) گاه به جای اصطلاحاتی مانند تحقیرکننده، پوچی، خودپرستی یا خودپسندی استفاده می کنند و گاهی نیز در جامعه شناسی آن را به جای نخبه گرایی یا بی تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران می نامند.

 

پیشینه در روان شناسی

به عقیده فروید، این مفهوم برای اولین بار در روانشناسی توسط پل ناک به کار گرفته شد. وی بعدها این عقیده را تصحیح می کند و توضیح می دهد که در واقع هولاک الیس را باید ابداع کننده این اصطلاح دانست. خود الیس توضیح داده است که او این اصطلاح را در سال ۱۸۹۸ برای توصیف نگرشی روانی به کار برد و ناک در سال ۱۸۹۹ این را برای معین کردن نوعی از انحراف جنسی استفاده کرده است. به عقیده الیس، او و ناک را باید به طور مشترک ابداع کننده این اصطلاح دانست.

همه توانی احساسی است که بسیاری از طرفداران فروید آن را جزئی ذاتی در کودکی می دانستند. همان طور که فروید و فرنزی گفته اند کودکان برای مدت های زیادی با احساس خودبزرگ بینی زندگی می کنند. پس از تولد کودکان احساس قدرت زیادی می کنند و هرجا نتوانند کاری را از پیش ببرند احساسات دردناکی در ارتباط با از دست دادن این قدرت را تجربه می کنند. فروید عقیده داشت در افراد خودشیفته این احساس همه توانی که به صورت معمول در کودکان وجود دارد مجدداً تجربه می شود.

فرهنگ خودشیفتگی

مورخ و منتقد اجتماعی کریستوفر لاک این موضوع را در کتابش به نام «فرهنگ خودشیفتگی» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توصیف می کند. او فرهنگ خودشیفتگی را به این صورت توصیف می کند که هر عملی که فرد انجام می دهد در راستای ارضای و بدست آوردن لذت درونی خود است. این توصیف نیز در مواقعی به کمک لیبرالیسم رفته است و برای توصیف صفات درونی لیبرالیسم مانند مسائل اجتماعی، جنسیتی یا مذهبی به کار برده می شود. با تعاریفی که از خودشیفتگی به عمل آمده است، بیشتر محققان و جامعه شناسان، این صفت را تحلیل برنده اجتماع و جامعه می دانند و آن را در نقطه ماکزیمم فردگرایی قرار داده اند و فردی که دچار خودشیفتگی بی اندازه است، هیچ علاقهً درونی به دیگران ندارد.

خودشیفتگی در روانشناسی تکامل

واژه خودشیفتگی همچنین در روانشناسی تکاملی در رابطه با مکانیزم جفت گزینی (به انگلیسی: assortative mating) نیز استفاده می شود. کتاب انتشار یافته آلوارز سامارایز در این باره بحث می کند. شواهد جمع گزینی انسانی بر مسائلی مانند سن، ضریب هوشی، قد، وزن، ملیت، تحصیلات و محل اقامت یا محل کار یا خصیصه های شخصیتی توجه دارد و از آن ها به عنوان ایجاد رابطه کننده، نام می برد. در نظریه «خود کاوشگری علاقه» فردیت ها به نحوی غیر هوشیارانه به دنبال تصویری از خودشان در دیگران می گردند و این جستجو شامل معیارهای زیبایی، تناسلی و جسمی در زمینه خودارجاعی است.

مطالعات آلوارز مشخص می کند که تشابهات چهره ای بین زوج هایی که ازدواج می کنند، یکی از قدرتمندترین شاخصه های مکانیزم جمع گزینی ناپیدا بین افراد است. زوج ها بر اساس یک فرایند ذهنی درونی ترجیح می دهند هم چهره های خود را برگزینند.

بها دادن به خودشیفتگی

شیک پوشی

مکتب شیک پوشی (Dandyism) یا فوکولی، دیدگاهی برگرفته از ظواهر مردانگی است که طبق آن مردانی که در یک رده مهم به همراه شاخصه های شیک پوشی و ظواهر فیزیکی خاص هستند، در این مکتب یا مُد قرار می گیرند. بعضی از شیک پوشان، بخصوص در انگلیس در اوایل قرن ۱۸ و ۱۹ سعی در متأثر کردن ارزش های اشرافیت (آریستوکراسی) داشتند، ولو اینکه بسیاری از همین روش ها نیز از خود اشرافیت برگرفته شده بود. به بیانی کلی تر شیک پوشی را می توان نوعی غرور یا خودشیفتگی در نظر گرفت.

نیو رمانتیک

انحطاط اخلاقی و خودشیفتگی هم موجب تولد جنبش رومانتیک نو در دهه ۱۹۸۰ در باشگاه های شبانه لندن شدند. این جنبش تنها درباره شیوه پوشیدن لباس که وانمود می شد از جنبش های هنری مانند سورئالیسم، آنارشیسم و فلیم بویانت برگرفته شده بود، تأکید می کرد. لباس های فرم این گروه ها، ترکیبی از مد لباس های قدیمی پانک با شیوه های درهم و برهم جدید ابداعی در لباس پوشی بود.

متروسکشوال

در سال ۱۹۹۴ یک روزنامه نگار مستقل انگلیسی به نام «مارک سیمسون» خالق واژه مترو سکشوال (metrosexual) شد. او این واژه را به این ترتیب تعریف می کند:

خوب، مترو سکشوال ها مانند مردان همجنس گرا لباس می پوشند و رفتار می کنند؛ ولی دارای تمایلات همجنس خواهی درونی نیستند. یک مترو سکشوال نمونه، به وضوح مرد جوانی است که پول زیادی برای خرج کردن دارد و در یک کلان شهر زندگی می کند زیرا در چنین شهرهایی مغازه های لوکس، سلمانی های سطح بالا، باشگاه ها و… یافت می شوند.

منش نراندامه ای

منش نَراَندامه ای گونه ای از خودشیفتگی و الگویی شخصیتی است که وجه مشخص آن رفتار خودستایانه و خوددوست دارانه، لاف زنی، اعتماد به نفس افراطی، تکبر، رفتار جنسی ـ اجباری و در برخی موارد خودنمایشگری یا پرخاشگری است.

نمونه هایی از خودشیفتگی رهبران سیاسی

هیتلر و استالین  نمونه هایی از انسان های خود شیفته بودند که با همین ویژگی به سوی رهبری جهان پیش می رفتند.

همه گیرشناسی

طبق DSM-IV-TR شیوع تقریبی اختلال شخصیت خودشیفته، دو تا شانزده درصد از جمعیت بالینی و کمتر از یک درصد از جمعیت عمومی است. خطر وقوع این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد، چون آن ها احساس غیر واقع بینانه همه توانی (قدرت مطلق؛ omnipotence)، خود بزرگ بینی، زیبا بودن و با هوش بودن را در ذهن فرزندان خود نیز می کارند. تعداد افراد مبتلا به این اختلال هر روز بیشتر از پیش گزارش می شود. به گزارش DSM-5، نرخ شیوع اختلال شخصیت خودشیفته، بر اساس معیارهای DSM-IV، در نمونه های آماری گرفته شده از جامعه، ۰٪ تا ۶٫۲٪ است.

تعریف شخصیت عملاً کار بسیار دشواری است. به خصوص آن که تعریف شخصیت از دیدگاه مردم با تعریف شخصیت از دیدگاه روانشناسان تفاوت هایی دارد.       

شخصیت از دیدگاه روانشناسان عبارت است از خصوصیات و شیوه های رفتاری و کیفیت سازگاری فرد که جنبه ی دائمی داشته، فرد را از دیگران متمایز می کند و سبب ارتباط بین او و دیگران در محیط می گردد. نگرش های فرد نسبت به خودش، عادت های رفتاری، نگرش فرد نسبت به دیگران و نوع اندیشیدن و چگونگی شیوه های بیان آن، رغبت ها و آرزوهای فرد، طرح ها و برنامه های او در زندگی و به طور کلی نگرش وی نسبت به زندگی، سازگاری کلی فرد که الگوی خاصی در زندگی برای او تشکیل می دهد را شخصیت می نامند. شخصیت بسیار پیچیده و دارای قابلیت رشد دادن می باشد. که عوامل متعددی در رشد آن دخالت دارد. برخی از عوامل دارای ماهیت بیولوژیکی است که مبانی وراثت را تشکیل می دهد. تواناییهای ذهنی فرد عامل دیگر در رشد شخصیت است و عوامل فرهنگی و محیطی نیز نقش مهمی در ساخت و رشد شخصیت دارد. از نظر توارث عناصر، ژنتیکی، فیزیولوژیکی و جسمانی و از نظر محیطی مسائلی مانند شرایط قبل از تولد، تجارب ماههای اولیه ی زندگی، نظام خانواده و روابط درون خانواده، تجارب کودکی، بلوغ و نهادهای آموزشی نیز هر کدام در جائی خود مطرح می باشند. اگر الگوهای معمول پاسخ افراد را در برابر موقعیت ها بشناسیم بهتر می توانیم رفتار او را در موقعیت های جدید پیش بینی کنیم. انسانی که با ویژگی های ژنتیکی و جسمانی خاصی به دنیا می آید، ارتباط بعدی او با محیط اطرافش خواهد بود. در واقع ویژگی های ژنتیکی افراد در محیط مناسب قادر خواهد بود در شکل گیری شخصیت نقش خود را ایفا نماید. به عنوان مثال: هر نوزاد با مقدار توانایی ها و استعدادهای گوناگون متولد می شود. اما شکوفا شدن یا نشدن این استعدادها و توانایی ها بستگی به محیطی دارد که در آن قرار می گیرد و رشد می کند. زیرا عوامل محیطی زمینه ساز رشد و توسعه ی جنبه های وراثتی و ایجاد کننده ی بسیاری از خصوصیات اکتسابی شخصیت می باشند. ویژگی های وراثتی برای تحقق و رشد خود به زمینه ای مناسب نیاز دارند و این محیط است که زمینه را فراهم می سازد تا این توانایی ها شکوفا شوند. در مراحل رشد شخصیت از فرد انتظار می رود به سازگاری و رفتارهای سازگارانه دست یابد زیرا سازگاری جریانی پویاست. هر فرد به محیط و تغییراتی که در آن رخ می دهد پاسخ هایی می دهد. تعیین این که شخص تا چه اندازه می تواند با محیط و تغییرات آن سازگار شود به دو عامل بستگی دارد، یکی خصوصیات شخص یعنی مهارتها، نگرش ها، حالات بدنی و دیگری موقعیت هایی که با آن مواجه می شود مانند کشمکش های خانوادگی و بلاهای طبیعی این دو عامل با هم در تعیین سازگاری، خشنودی و کامیابی یا شکست و کناره گیری فرد موثرند. چون شخص و محیط همواره در حال تغییر و تحول اند، پس سازگاری باید همواره با توجه به این دو عامل صورت پذیرد. تغییرات فوق العاده سریع درونی، فشار خاصی بر توانایی های سازگاری فرد وارد می سازند. بعضی از افراد ممکن است در موقعیتی که دیگران نمی توانند خود را در آن سازگار کند، رفتاری سازگارانه داشته باشند.

رفتارهای سازگارانه به رفتارهای بهنجار تعریف می شوند. این گونه رفتارها دلالت بر استانداردها دارد و زمانی نابهنجار نامیده می شود که سازگاری فرد نامطلوب گردد. بسیاری از دانشمندان اجتماعی این نظریه را بیان داشته اند که تطبیق رفتار با استانداردهای اجتماعی نشانگر بهنجار بودن آن است، در حالی که انحراف از این استانداردها دلیل نابهنجار بودن آن است تا زمانی که رفتاری مورد قبول باشد نمی تواند نابهنجار تلقی شود. بر اساس این تعریف رفتار زمانی نابهنجار است که جامعه آن را نابهنجار بداند. یعنی رفتار طبیعی، رفتاری است که اجتماع توقع دارد. البته تنها این ملاک نیست بلکه رفتار طبیعی رفتاری است که رفاه فرد و سرانجام رفاه جامعه را تامین نماید. رفاه تنها شامل بقای نفس نیست بلکه رشد و کمال فرد و تحقق توانایی های بالقوه ی وی را نیز در بر می گیرد. بنابراین وقتی انسان در محیط مساعدی قرار بگیرد و شخصیت وی خوب شکل بگیرد، فرصت می یابد که نیروی بالقوه و خلاق خود را آزاد نموده و برای تحقق توانایی های مثبت خود گام برداشته جلو رود و اگر محیط و شرایط سدی برای تحقق توانایی های وی ایجاد نماید موجب اضطراب در فرد خواهد شد که اختلال های شخصیت را در فرد بوجود می آورد.